خصوصاً اینکه خود قصه نیز برای زمان و مکان فعلی تطبیق داده شود و برخی بنمایههای اجتماعی، هنری و زیباییشناختی به آن اضافه شود.
تطابق ممکن است خیلی سطحی انجام شود و حتی ارزشهای فرهنگی و هنری قصه اصلی را هم از بین ببرد. اما چنانچه با تفکر و تأمل شکل بگیرد، در حقیقت نوعی بازآفرینی هم در آن لحاظ شده است. شناخت ظرفیت قصه برای تعمیم و گسترش دادن بنمایههای عمیق آن به نویسنده کمک میکند تا رونمایی و نمایشی شدن موضوع اصلی قصه به بهترین شکل رخ دهد، اما معمولاً حتی این هم کافی نیست و ضرورت برخی تغییرات در نوع رویکرد به موضوع و فضای قصه هم جزو الزامات این بازآفرینی است که میتوان آن را رویکرد تجربی نویسنده به افسانهها، قصهها و حکایات کهن بهحساب آورد.
در اصل همین اتفاق نهایی است که قصه را برای زمان و مکان فعلی جذاب و کاربردی میکند. نمایش حسن و دیو راه باریک پشت کوه، به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی که هماکنون در سالن قشقایی تئاتر شهر اجرا میشود، نمونه قابل قیاس برای این نوع رویکرد است.
متن نمایش کمدی موزیکال حسن و دیو راه باریک پشت کوه به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی و نسخهای شخصی از قصه معروف «حسن کچل و چهل گیسو» است که اصل آن قبلاً توسط علی حاتمی بهصورت یک فیلم کمدی موزیکال زیبا در سینما به اجرا درآمده است. افشین هاشمی با تغییرات زیاد در متن و حتی شکستن جسورانه بخش عمدهای از ساختار قصه فوق، جهتگیری موضوعی آن را نهایتاً به سمت و سوی دنیای معاصر میکشاند و عوامل خیر و شر قصه را با قرینههای امروزین به قیاس درمیآورد.
او در خلال این جهتگیری فرصت آن را هم مییابد که تعدادی از شخصیتهای منتسب به ملیتهای مختلف ایران را با نیمنگاهی به آداب و خلقیاتشان با مهارت و زیبایی وارد قصه کند و جذابیت اثر را ارتقا بخشد. ویژگی نگرش افشین هاشمی در این است که او از این اقوام ایرانی بهترتیب، موسیقی، رقص و تا حدی لهجه و مخصوصاً حالات و رفتارشان را در قالب دیالوگها، واکنشها و ریتمهای معینی بهکار گرفته که در نهایت ایجاز و در شاکله نشانههای بصری برای مخاطب تبدیل به نشانههای نمایشی فرهنگی میشوند؛ بهطوری که در کل برای تمامیت ایران همانند یک نماد عمل میکنند.
افشین هاشمی موفق شده از فضا و زمان و مکان قصه نقبی به دوران فعلی بزند و مضامینی مثل خیر و شر یا فرشته و دیو و نیز عشق و نفرت را قرینهنمایی کند و به شکل تلویحی بنمایههای سیاسی و اجتماعی را با موضوع عاشقانه اثر طوری درآمیزد که باورپذیری قصه از بین نرود. این امر سبب شده که عشق حسن به چهل گیسو با عشق دیو به فرشته قرینهسازی و حتی تجمیع شود و همزمان نوعی جابهجایی موضوعی نیز اتفاق بیفتد؛ یعنی دیو قصه «حسن کچل» به جبهه خیر و زیبایی و عشق انتقال یابد و در نهایت دیو دیگری که کسی جز حاکم نیست، جای او را بگیرد. ضمناً همین حاکم دیوسان، کارگردان یک نمایش سایهای و عروسکگردان نمایش خیمهشب بازی هم هست که به قرینه نمایشش آدمها را همانند عروسکهایی به سمت و سوی اسارت و مرگ و نیستی سوق میدهد.
هاشمی با چند موضوعه کردن و نیز توسل به مضمونسازی نوین توانسته تطابق یک متن قدیمی را برای نمایش به بهترین و زیباترین شکل انجام دهد و نمایشش مصداق قابل ارجاعی برای شناخت ظرفیتها و قابلیتهای نمایشی قصههای کهن ایرانی باشد.
دیالوگهای متن گاهی موزن و گاهی غیرموزون هستند و این دوگانگی را تماشاگر به سبب ارتقای موضوعی اثر میپذیرد و ضمناً بهخود اجرا هم تنوع بخشیده است. دیالوگها اغلب پرمحتوا و گوناگون هستند؛ برخی بهخود قصه اشاره دارند:
«یک نفر فرشته خواب رو دزدیده، دیگه مردم خواب نمیبینن»، «پهلوان نمیخواد، دل میخواد». بعضی دیالوگها شاعرانه و تلویحی هستند: «برای پرواز اول باید رؤیای آن را داشته باشی» و برخی دیالوگها سیاسی و هشداردهنده هستند: «اگه بیدار بشی همه آزاد میشن»، «برای آزادی، برای نجات من تو باید بیدار بشی». گاهی دیالوگهای عرفانی هم وجود دارد: «من خنجر نمیخوام، تبر نمیخوام، دل من را هو به من نشون میده» و...
باید یادآور شد که متناسب با برخی از این دیالوگها از موسیقی استفاده میشود؛ یعنی موسیقی ضربی و ریتمیک محلی و موسیقی عرفانی سهم قابلملاحظهای در عاطفی کردن و تعمیق موقعیتهای متفاوت نمایش دارند که در این رابطه باید ذوق و ابتکار خود افشین هاشمی را در انتخاب و حتی اجرای زنده قطعات یادآور شد.
در نمایش کمدی موزیکال حسن و دیو راه باریک پشت کوه با 3 گونه نمایش روبهرو هستیم: نمایش کمدی غیرعروسکی، نمایش عروسکی و غیرعروسکی سایهای و نمایش عروسکی خیمهشببازی که هر3 به زیبایی و با وجوه دراماتیکی بالایی به کار گرفته میشوند، کلیت اجرا اساساً «نمایش در نمایش» است که در چارچوب و شاکله یک قصه به اجرا درمیآید. این چندگانگی اجرا در این نمایش نوعی ویژگی محسوب میشود، چون دارای سنخیت و تجانس موضوعی و نمایشی هستند. ضمناً زیر نمایه کمیک نمایش، بنمایههای عمیق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی عرفانی وجود دارد.
میزانسنها به تناسب سفر حسن و چرخه ذهنی او حل یک دایره گچی و گاهی نیز در میان این دایره شکل داده شدهاند و همواره رادعی هم که عبارت از بساط نمایشی حاکم دیوخوی عروسک گردان است، به تناوب و به اقتضای موضوع نمایش سر راه او قرار میگیرد. ابتکار ذهنی افشین هاشمی مبنی بر خلق پرسوناژ حاکم سختگیر و دیوسان عروسکگردان در بطن قصه حسن کچل، ترفندی هوشمندانه و نمایشی در رابطه با تطابق متن بهشمار میرود.
در نمایش کمدی موزیکال حسن و دیو راه باریک پشت کوه، وقایع پشت صحنه و روی صحنه تماماً جلوی دیدگان تماشاگران شکل میگیرند و برای چنین نمایشی نوعی ویژگی محسوب میشود. ضمناً خود کارگردان که یکی از بازیگران نمایش است، گاهی کنار صحنه حین نواختن ساز، ناظر بر اجرای نمایش و چگونگی بازی بازیگران است و این از لحاظ زیباییشناختی حائز اهمیت است.
در نمایش از رقصهای محلی و حرکات موزون نیز استفاده شده که با دیالوگهای موزون و نیز ریتم کلی اجرا همخوانی دارند. استفاده همزمان از وجود سایهای و غیرسایهای پرسوناژ حاکم یا همان عروسکگردان هم از لحاظ بصری به کاریکاتوری شدن او میانجامد که دوگانگی شخصیت او را بهصورت یک «کنتراست نمایشی» به شکل هنرمندانهای نشان میدهد.
نمایش، نگاهی هم به موضوعات عرفانی دارد و در این رابطه مقوله «نی» و «نیستان» مولوی را نیز بهکار میگیرد. استفاده از این موضوع و همچنین وجه سیاسی دادن به متن، روند عاشقانه آغازین نمایش را بهتدریج به سمت و سوی یک مضمون اجتماعی، سیاسی و تا حدی انسانی میبرد.
با همه اینها ، ای کاش افشین هاشمی پرسوناژ محوری نمایش را بهصورت همان حسنکچل ارائه میداد و در پایان بنا به اقتضای مضامین جدید، با برداشتن پوستی که نشانگر طاسی سر او میبود، او را به شکل و هیأت یک انسان غیرکچل امروزین درمیآورد؛ این جوری، هم شاخصه بنیادین قصه «حسن کچل» حفظ میشد و هم ترفندهای هوشمندانه خود افشین هاشمی در رابطه با تطابق و امروزی کردن متن، بیشتر برای تماشاگران بروننمایی میشد.